loading...
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
محمد بازدید : 88 1389/11/29 نظرات (0)
مرد آهنگر

 

شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را

به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد . زن  خانه وقتی

 بسته های غذا و  پول  را دید  شروع  کرد به  بدگویی  از

 همسرش و گفت:  " ای  کاش همه  مثل شما  اهل معرفت

 و  جوانمردی  بودند.  شوهر  من  آهنگری  بود ،  که  از

روی بی  عقلی دست  راست ونصف صورتش را در یک

حادثه  در کارگاه  آهنگری  از دست  داد  و  مدتی  بعد  از

سوختگی علیل و  از کار افتاده  گوشه خانه افتاد  تا درمان

شود. وقتی  هنوز مریض  و  بی  حال  بود  چندین بار در

مورد برگشت سر کارش با او  صحبت کردم ولی  به جای

 اینکه دوباره  سر کار  آهنگری  برود  می گفت  که  دیگر

 با  این بدنش  چنین  کاری  از  او  ساخته نیست و تصمیم

دارد  سراغ  کار  دیگر برود . من هم که  دیدم او  دیگر به

درد ما  نمی خورد ،  برادرانم را صدا زدم  و با کمک آنها

 او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی

 او را تحمل  نکنیم .  با رفتن او ،  بقیه  هم  وقتی  فهمیدن

وضع ما  خراب شده  از ما فاصله  گرفتن و امروز که شما

 این بسته های  غذا و پول  را   برایمان آوردید  ما به شدت

به آنها نیاز داشتیم . ای کاش همه  انسانها مثل شما جوانمرد

 و اهل معرفت بودند! "شیوانا تبسمی کرد وگفت :" حقیقتش

من  این  بسته ها  را  نفرستادم  .  یک  فروشنده  دوره گرد

امروز صبح  به مدرسه  ما  آمد  و از من خواست  تا   اینها

را به شما بدهم  و  ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!

"شیوانا این  را گفت  و از زن  خداحافظی  کرد  تا برود .

در  آخرین  لحظات  ناگهان  برگشت  و  ادامه  داد: 

راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف 

صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 15
  • بازدید کلی : 1,399