loading...
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
محمد بازدید : 86 1389/12/03 نظرات (0)

یه خانومی وارد داروخانه میشه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره!

داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟

خانومه توضیح میده که لازمه شوهرش را مسموم کنه.

چشم‌های داروسازه چهارتا میشه و میگه:

خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قواننیه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد...

هردوی ما را زندانی خواهندکرد و دیگه بدتر از این نمیشه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.

بعد از این حرف خانومه دستش رو میبره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛

 

عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند.

 

داروسازه به عکسه نیگاه میکنه و میگه:

 

 

خُب، حالا.... چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟؟!!

 

 

 نتیجه‌ی اخلاقی: وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید

برچسب ها خیانت ,
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط kameran در تاریخ 1348/10/11 و 21:52 دقیقه ارسال شده است

خیلی جالب بودشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 1,407